وقتی که فهمیدم گل پسرم دندون داره که دقیقا 9 ماهه بودی
گل پسرم دقیقا موقع خونه تکونی عید بود که همه جای خونه به هم ریخته بود و من در حال تمیز
کردنخونه بودم و تو هم مشغول بازی کردن بودی که تقریبا ساعت 2 بعد از ظهر بود که غذات رو آماده
کردم که بهت بدم برات سوپ درست کرده بودم در حال میکس کردن سوپ بودم و تو همش بهونه
میگرفتی و غذامیخواستی من هم تندتند غذاتو آماده کردم و با اولین قاشقی که توی دهنت گذاشتم
متوجه شدم یه چیزی توی دهنت به قاشق میخوره و صدا میده وقتی دقت کردم فهمیدم جیگرم دندونش
نیش زده خیلی خوشحال شدم و اونجا فهمیدم که عزیز دل مامان دندونش در اومده شب هم که
بابا اومد خونه بهش گفتم و اونم خیلی خوشحال شد به داداشی هم نیش زدن دندونت رو نشون دادم و
داداشی هم خوشحال شد و دیگه بهت نمیتونست بگه بی دندون .چند روز بعد که رفتیم خونه خاله
واست آش دندونی گذاشتیم و خوردیم گذاشتن آش دندونی برای اینکه دندونات راحت تر بیرون بیان آش
دندونیت خیلی خوشمزه بود دایی و زندایی و مبینا و طاها هم خونه خاله بودن اونا هم آش رو خوردن و
دعا کردن هر چه زودتر دندونات در بیاد اونم راحت و بدون درد.ولی عزیز دلم من اصلا متوجه نشدم که کی
دندون در آوردی چون اصلا بی قراری و گریه نکردی همیشه آروم بودی و با خودت بازی میکردی و این باعث
شد که من اصلا نفهمم که تو کی دندون در آوردی.فقط از کوچیکی همش آب از دهنت میومد و همه
میگفتن برای دندونه .عزیزم خدا رو شکر میکنم که پسر شیرین و صبوری مثل تو رو به من داد که اصلا
مامانی رو اذیت نکردی.خدایا شکرت
عزیزم در آوردن اولین دندونت مبارک