نماز خوندن عشق مامان
پسر مامان خیلی به نماز خوندن علاقه داشتی و هر وقت منو بابایی شروع به نماز خوندن میکردیم پهلوی ما می ایستادی و نماز میخوندی و گاهی اوقات شیطنت میکردی و مهر ما رو برمیداشتی و میدوییدی و مهر ما رو با خودت میبردی ما هم سر نماز نمیتونستیم دنبالت بدوییم به خاطر همین از اینکار خوشت میومد و ما هم مجبور میشدیم نماز رو بخونیم از دست توی وروجک یه وقتایی مهر رو تو دستمون قایم میکردیم که نبینی ولی متوجه میشدی و میخواستی به زور مهر رو از ما بگیری
نفســــــــــــــــــــــــــــــمی گل پســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی