محمدحسینمحمدحسین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 2 روز سن داره

محمدحسين قنــدعســـل مــــــــــــــــن

یه روز قشنگ برفی در آبعلی و گل پسر مامان

1393/3/11 18:59
نویسنده : هستي
256 بازدید
اشتراک گذاری

دلبندم اینجا به اتفاق عمو و زن عمو و الهام و ایمان رفته بودیم آبعلی برای برف بازی که رفتن ما به آبعلی دقیقا مصادف بود شب تولد آقا ایمان منو بابایی هم شب قبل رفته بودیم بیرون کادوی آقا ایمان رو تهیه کرده بودیم چون خونه عزیز یه جشن غیرمنتظره گرفته بودن و ما نمیدونستیم برای همین کادو تهیه نکرده بودیم ولی وقتی با عمواینا رفتیم آبعلی فرصت خوبی بود که به آقا ایمان کادوشو بدیم وقتی به آبعلی رسیدیم من فکر میکردم هوا باید خیلی سرد باشه به خاطر همین کلی برات لباس برداشته بودم ولی خدا رو شکر هوا آفتابی و  عالی بود عزیز دلم تو خیلی خوشحال بودی به خاطر اینکه تا حالا اینقدر برف رو یه جا ندیده بودی فقط دوست داشتی و بدویی و بازی کنی بیشتر زمین برف بود و من

فقط مواظب بودم تو جاهایی که برف داره یا یخ زده نری و خدای نکرده نخوری زمین داداشی و ایمان رفتن سورتمه اجاره کردن وقتی اومدن ما حسابی بازی کردیم همش از کوه بالا میرفتیم و با سورتمه سر میخوردیم به سمت پایین یک بار هم شما رو سوار کردم ولی زیاد خوشت نیومد اینقد لباس تنت بود که نمیتونستی تکون بخوری فقط دوست داشتی روی برفا راه بری. بعد از کلی بازی کردن رفتیم رستوران ناهار خوردیم خیلی خوشمزه بودو خیلی هم چسبید بعد از کلی بازی کردن خیلی

لذت بخش بود خوردن غذا . بعد از صرف ناهار رفتیم جلوی ماشین زن عمو چایی و تنقلات آورده بود که مشغول خوردن شدیم دوباره عمو هم رفت پیتزا گرفت و بازم خوردیم. همونجا هم کادوی آقا ایمان رو بهش دادیم خوشحال شدو ازمون تشکر کرد  روز بسیار قشنگی بود روزی که خیلی به هممون خوش گذشت و با گرفتن چند تا عکس برای همیشه به یادگار موند .

 

                      

 

برف آمده شبـــــــــــانه

 

 

رو پشت‌بـــــــــــام خانه

 

برف آمــــــــــــده رو گل‌ها

 

 

رو حوض و بـــــــــــاغچه‌ی ما

 

زمیـــــــــــن سفید هوا سرد

 

 

ببین که بــــــــــــــرف چها کرد

 

 

برف قـــــــــــــاصد بهاره

 

 

زمستـــــــــــــان‌ها می‌بــــــاره

 

ســـــلام ســــــــــلام سپیدی!

 

 

دیـــــــــــشب ز راه رسیــــــــدی؟

 

 

                       

 

 

 

اینجا به زور عینک آفتابی بابایی رو گرفتی زدی به چشمای خودت قربونت برم من

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)