محمدحسینمحمدحسین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

محمدحسين قنــدعســـل مــــــــــــــــن

امـــــــــــــــــــــان از دســـــــــــت تــــــــو

1392/10/4 16:54
نویسنده : هستي
156 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم دیگه بزرگتر شدی و یه کم شیطونیت زیاد شده قدت هم که هزار ماشاالله بلندتر شده و دستت به همه دستگیره های در میرسه وقتی در بسته ای مبینی فوری روی نوک پاهای قشنگت می ایستی و خودتو میکشی تا بتونی در رو باز کنی. همش هم میری توی اتاق داداشی اذیت میکنی و داداشی میندازتت بیرون و در و میبنده. عکسایی که گرفتم ازت مربوط به زمانی هست که توی اتاق داشتی با وسایلات بازی میکردی که یهو متوجه شدم صدات داره میپیچه من هم فکر کردم یا توی حموم هستی یا توی دستشویی که کلا حدسم غلط بود رفتم نگاه کردم دیدم نیستی دوییدم به سمت در خونه که دیدم در بازه و شما توی پاگرد راه پله ایستادی ودست میزدی و بابایی رو صدا میزنی من که تعجب کرده بودم ایستادم که یهو هول نکنی بدویی طرف پله ها آهسته وایسادم جلوی در تا توی یه فرصت مناسب بگیرمت که خدا رو شکر کاری نکردی و من تونستم بغلت کنم خدا رو شکر کردم که به موقع فهمیدم و خودم رو رسوندم و گرنه نمیدونم چه اتفاقی میخواست بیوفته برات. تا شب هم همش خدا رو شکر کردم که برات اتفاقی نیوفتاد.شب هم وقتی بابا اومد بهش گفتم کلی منو دعوا کرد که چرا مواظبت نبودم و این حرفا. منم خیلی ناراحت شدم که چرا بیشتر حواسم بهت نبوده و به خودم قول دادم بیشتر مواظبت باشم عزیزم.

 

 

 

امان از دست تو

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)