محمدحسینمحمدحسین، تا این لحظه: 11 سال و 11 ماه و 1 روز سن داره

محمدحسين قنــدعســـل مــــــــــــــــن

کمک کردن عشق مامانی در کارهای منزل

عشق مامان خیلی تو کارای خونه بهم کمک میکنه هر وقت که جارو برقی رو میارم که خونه رو جارو کنم فوری میایی و از دست من میگیری و خودت مشغول جارو زدن میشی ولی چون دسته جاروبرقی سنگینه زود خسته میشی و میندازی و میری دورت بگردم پسرکم که به مامان تو کارای خونه کمک میکنی             خوشگل مامان از اینکه تو کارای خونه بهم کمک میکنی           ...
6 فروردين 1394

رفتن به پارک

عزیز مامانی رو بردیم گردش یکم تاب و سرسره الاکلنگ بازی کردی و کلی   کیف کرد بچه هایی که اونجا بازی میکردن حس شیطنت رو درونت شکوفا کردن کلی بازی کردی باهاشون موقع   اومدن به خونه خیلی گریه کردی نمیتونستی دل بکنی ازشون فدات بشم من که اینقد بچه ها رو دوست داری عزیز دلم                   كنار تو انگار جهان منو رعايت ميكنه...براى آرامش همين حضور كفايت ميكنه...حضور تو مسبب   نفيس ترين خاطره هاس...روزى كه بى تو سر بشه براى من بى محتواس     ...
6 فروردين 1394

دیدار النا خانم گل در بیمارستان

النای ناز خاله امروز به دنیا اومد و منو پسرک ناز مامان برای دیدنش به بیمارستان رفتیم کلی اسباب بازی برات برداشته بودم که اونجا مشغول باشی حدود دو ساعت اونجا بودیم و همش در حال بازی با خودت بودی از دیدن النا کلی ذوق میکردی و همش میخواستی اونو بوس کنی الهی قربون پسر نازم بشم که اینقد مهربونی چند تا عکس گرفتم که میزارم ببینی گل پسر ناز مامان       ...
3 دی 1393

جیگیلی نازم قدمت مبارک

    النای عزیزم خیرمقدم... مهربونم خستگی سفرازتن معطرت بیرون...   گل نازم خوش اومدی...!   با آمدنت به زندگی ام معنا دادی ، تو یک مروارید پنهان در سینه ات را به من دادی   تا قلبم با تو به وسعت یک دریای بی انتهای پر از عشق و محبت برسد   با آمدنت به من نفسی دوباره دادی تا در ساحل قلبم،   آرامش زندگی ام را مدیون امواج مهربان تو باشم   با آمدنت غروب به آسمان غمگین دلم لبخند زد و     خورشید امیدها و آرزوهایم طلوع کرد   با آمدنت ساز زندگی ام چه عاشقانه مینوازد شعر با تو بودن را.....
29 آذر 1393

سیزده به در عشق مامان

  عصر سیزده به در و خوردن آش رشته و جوجه  و یه عالمه خاطرات قشنگ و فراموش نشدنی   عزیز دلم این عکسایی که میزارم اینجا با دوربین بابا حاجی تو خونه عمو گرفته شده   با دوربین خودم هم عکس گرفتم که بعدا میزارم عشقم   سیزده به درت مبارک پسر ناز مامان       یه عکس خوشگل بغل دایی جون   اینم یه خواب خوشمزه بعد از سیزده به در و کلی بازی تو پارک و خونه عمو امیدوارم با جمع کردن هفت سین نوروزی   قرآنش نگهدارت، آینه اش روشنایی زندگیت   سکه اش برکت عمرت،سبزیش طراوت و شادابی دلت &n...
1 آبان 1393

عید سال 1393 و دلبند مامانی

    پسر خوشگل مامان سفره هفت سین چیده بودیم که سال رو خونه خودمون تحویل کنیم ولی یادمون اومد که عزیز تنهاست واسه همین خونه رو مرتب کردیم و سفره هفت سین رو چیدیم و رفتیم خونه عزیز و کمک کردیم سفره هفت سینشو کامل کرد و در کنار عزیز سال رو تحویل کردیم یه چند تا عکس از سفره و بعد از تحویل سال از گل پسرم گرفتم که میزارم ببینی عزیزم                   هیچ عیدی برایم ارزشمند تر از حضور تو  نیست...       ...
1 آبان 1393

کمک کردن عشقم برای چیدن سفره هفت سین

  کودکم آرام آرام قد می کشد و من در سایه امن صداقت ناب کودکانه اش بزرگ می شوم   او می رقصد و من آرام آرام نوای کودکانه اش را زمزمه می کنم...   او می خندد و من از شوق ِ حضورش اشک می ریزم...   او پرواز می کند و من شادمانه آنقدر می نگرمش تا چشمانم جز او هیچ نبیند...   او بازی می کند... کودکانه... می پرد ...حرف می زند...   به زباني كه كسي جز من نميفهمدش.......و طبیعت را حس می کند! خدا را می بوید!    من... کودکانه... در سایه بزرگیش پنهان می شوم تا از گرمای دست نوازش غیب بی بهره نمانم ...
1 آبان 1393