برف بازی ناناز مامان
نازنین پسرم میخواستیم بریم خونه عمو اینا که شب قبلش کلی برف اومده بودو هوا به شدت سرد شده بود کلی هم برف رو زمین نشسته بود وقتی رسیدیم جلوی در خونه عمو اینا قبل از اینکه بخوایم بریم توی خونه کلی برف بازی کردیم با ایمان و الهام و داداشی و بابایی و عمو و زن عمو خیلی حال داد ولی پسرم نازم تو از خشونت بدت میاد ما که میدوییدم دنبال هم که برف بزنیم به هم دیگه فوری گریه میکردی که همش میگفتی نه نه ینی اینکه اینکارو نکنیدچون فک میکردی داریم دعوا میکنیم منم تا میدیدم گریه میکنی فوری میومدم پیشت که دست از گریه کردن برداری که اصلا دست بردار نبودی و همش گریه میکردی فقط یکی دوبار یکم از رو زمین برف برداشتی...
نویسنده :
هستي
3:35