محمدحسینمحمدحسین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 17 روز سن داره

محمدحسين قنــدعســـل مــــــــــــــــن

بازی کردن عشق مامان خونه عمو

گل پسرمو بردیم خونه عموش مهمونی که اونجا شروع کرد به بازی کردن با خودش و گاهی هم بازی با امیر حسام کوچولو که خیلی دوستش داری و همش میری جلوش و هی بوسش میکنی دختر عمو یه کالسکه کوچولو داره که بهت داد تا بازی کنی من هم امیر حسام رو گذاشتم توش که تو کلی ذوق کردی و شروع کردی به هول دادن کالسکه از این کار خیلی خوشت میومد خلاصه که خیلی تو خونه عمو بهت خوش گذشت دعا میکنم توی همه زندگیت لبخند هیچ وقت از رو لبات نره عزیز دلم.چند تا عکس از بازی کردنت توی خونه عمو ازت گرفتم که میزارم اینجا که ببینی و برای یادگاری اینجا بمونه             ...
25 ارديبهشت 1393

عشق مامان روی صندلی

                                                                                                 عزیزکم عاشق نشستن روی صندلی هستی و همیشه دوست داری روی صندلی بشینی و غذابخو...
25 ارديبهشت 1393

گل پسر نــــــــــاز مامان در حـــــال نقاشی کردن

    عشق مامان عزیزکم عاشق نقاشی کشیدنی تا یه برگه سفید پیدا میکنی فوری میفهمونی بهم که یه مداد یا خودکار بهت بدم تا بتونی باهاش تو دفتر نقاشی کنی داداشی هم یه تخته وایتبرد داره که هم میزشه و هم تخته ست که تو خیلی بهش علاقه داری و همش دوست داری روش نقاشی کنی ولی وقتی ماژیک میدیم دستت دیگه همه جای خودتو کثیف میکنی به جای تخته رو دستای خودت مینویسی و بعد که میبینی دستات کثیف شده فوری بهم میگی که دستاتو بشورم خیلی از کثیفی بدت میاد منم دستاتو میشورم ولی بعد از شستن دوباره ماژیک و برمیداری شروع میکنی به نقاشی کشیدن عشق من قربون نقاشی کشیدنت برم من شیرینم. اینم چند تا عکس خوشگل که ازت گرفتم قشنگ مامان ...
25 ارديبهشت 1393

عشق مامان در حال تماشا کردن برنامه مورد علاقه اش

    عشق مامان بازم دیدن عمو پورنگ که واقعا عاشقش هستی و با لذت این برنامه رو نگاه میکنی   وقتی عمو پورنگ شروع میشه هر کجایی که باشی همونطور میمونی ایستاده باشی یا نشسته محو تماشاش میشی وگاهی اوقات برات یه متکا میزارم که روش میخوابی و مشغول   دیدن میشی اصلا به دوروبرت اهمیت نمیدی  جیگر پسرمو بخورم که اینقد به این برنامه علاقه داره اینم چند تا عکس خوشگل که ازت گرفتم ناز پسرم             تو را در قلب و شعرم میگذارم       بنام عشق آنرا می نگارم   &nbs...
25 ارديبهشت 1393

شیطنت عشق مامان تو خونه بابا حاجی

ناز گل مامان وقتی میریم خونه بابا حاجی اینا یه سری شیطون بازی داری که این شیطون بازی ها مخصوص خودته و خیلی دوستشون داری و ازشون لذت میبری یکی از اون کارایی که خیلی دوست داری رفتن زیر میز کامپیوتر بابا حاجیه که اونجا رو یه مکان   دنجی برای خودت میدونی و فوری تا میریم خونه بابا حاجی اینا اولین کاری که میکنی میری اونجا ولی من صندلی میز کامپیوتر رو میزارم که نتونی بری اونجا ولی به محض اینکه میبینی صندلی سر جاش نیست فوری میری و اونجا میشینی هر چی هم بهت میگیم بیا بیرون نمیایی فدای گل پسرم برم که شیطنتاتم خاصه مثل خودت عزیز مامان                ...
25 ارديبهشت 1393

عشق مامان که عاشق یخچاله

گل پسرم الهی مامان فدات بشه که عاشق یخچالی . تا در یخچال رو باز میکنم فوری از زیر پای من میری و میشینی جلوی در یخچال دست به هیچی نمیزنی فقط دوست داری جلوی در باز   یخچال بشینی وقتی بهت میگم بیا کنار بزار در یخچالو ببندم نمیزاری منم به زور میارمت اینور و در یخچالو میبندم و شما هم میزنی زیر گریه چند بار برات توضیح دادم که اگه در یخچال باز   بمونه خراب میشه ولی چون شما کوچولویی هنوز متوجه نمیشی عزیزم ولی من همش بهت   میگم که یاد بگیری جیگر مامان                     ...
3 ارديبهشت 1393

برف بازی ناناز مامان

نازنین پسرم میخواستیم بریم خونه عمو اینا که شب قبلش کلی برف اومده بودو هوا به شدت سرد شده بود کلی هم برف رو زمین نشسته بود وقتی رسیدیم جلوی در خونه عمو اینا قبل از اینکه بخوایم بریم توی خونه کلی برف بازی کردیم با ایمان و الهام و داداشی و بابایی و عمو و زن عمو خیلی حال داد ولی پسرم نازم تو از خشونت بدت میاد ما که   میدوییدم دنبال هم که برف بزنیم به هم دیگه فوری گریه میکردی که همش میگفتی نه نه ینی   اینکه اینکارو نکنیدچون فک میکردی داریم دعوا میکنیم  منم تا میدیدم گریه   میکنی فوری میومدم پیشت که دست از گریه کردن برداری که اصلا دست بردار نبودی و همش گریه میکردی فقط یکی دوبار یکم از رو زمین برف برداشتی...
2 ارديبهشت 1393

شیرین کاری عسلای من

        عزیزکم عشق مامان، خیلی بازی کردن رو دوست داری مخصوصا وقتی که ملینا میاد خونمون همش دوس داری باهاش بازی کنی گاهی بازی میکنید و گاهی کار به دعوا کشیده میشه و گریه هر چی اون میگیره تو میخوای و هر چی تو میگیری اون میخواد ولی بعضی موقع ها یه شیرین کاری هایی ازتون سر میزنه که مارو به خنده میندازه و اون شیرین کاریه بامزه خوابیدنتون پیش همدیگه ست که مثلا چشاتونو بستین و خوابیدین فدای خوابیدنتون برم من الهی             ...
26 فروردين 1393

شــــــــــب یـلـــــــــــدای 92 گل پســـــــــــر مامان

عزیز مامان اینجا شب یلداست که توی خونه خودمون هستیم و مامان حاجی و بابا حاجی و عزیز خونمون   مهمون بودن البته چون شب یلدا شنبه بود و همه میخواستن برن سرکار پنج شنبه خونه عزیز شب یلدا گرفتم و جمعه خونه بابا حاجی و شب یلدای اصلی خونه خودمون بود که خیلی خوش گذشت و تو هم خیلی خیلی خوشحال بودی و کلی شیرینی و شکلات و تنقلات دیگه خوردی از خوردن شون سیر نمیشدی و همش دوست داشتی بخوری   شب خیلی خوب و به یاد موندی بود با گفتن یه کم خاطره و قصه و فال حافظ  شب یلدای 92 ما هم   به پایان رسید و امیدوارم که شب یلدا به همه خوش گذشته باشه     یلـــــــــــــدات مبـــــــــــــارک قنـــــــــــد عســــ...
21 فروردين 1393