محمدحسینمحمدحسین، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 16 روز سن داره

محمدحسين قنــدعســـل مــــــــــــــــن

بازم یه خواب دوســـــت داشـــــتنی توی بغل بابایی

نفس مامان مثل همیشه تو بغل بابایی خوابت برده یه خواب شیرین و دوست داشتنی وقتی اینجوری میخوابی اینقد ناز میشی که خدا میدونه تو خواب میخوام محکم بغلت کنم و فشارت بدمو بوست کنم عشق مامان من همیشه در برابر پروردگار سر تعظیم فرود میارم و همش شکرگزاریشو میکنم که گل پسر شیرین و دوست داشتی و مهربونی مثل تو رو بهم داده خدایا بازم شکرت.     عاشـــــــقتم عشقــــــــــم             تو را به نگهبانی باغ دلم گماشته ام بپذیر پسرم،بپذیر نفسم و گرنه باغ پاییزی دلم در تکرار ثانیه ها جان خواهد داد   ...
21 فروردين 1393

بازی کردن با داداشی

عزیز دلم خیلی بازی کردن با داداشی رو دوست داری و همش دوست داری باهاش بازی کنی ولی داداشی به خاطر داشتن درس مجبوره که بره تو اتاق و در ببنده و درس بخونه و تو هم که همش پشت در اتاق می ایستی و همش در میزنی و هی میگی دادا دادا اینجوری میگی که داداشی بیاد باهات بازی کنه ولی وقتی درو باز نمیکنه میزنی زیر گریه و میایی پیش من و همش به اتاق داداشی اشاره میکنی پسر ناز مامان من میدونم که تو چقدر داداشی رو دوست داری و بهترین زمان برای تو زمانیه که با داداشی بازی میکنی ولی داداشی یه ساعتی رو به بازی کردن به تو اختصاص میده و تو هیچ وقت  از بازی کردن با داداشی خسته نمیشی اینم چند تا عکس خوشگل از بازی کردن تو با داداشی     ...
21 فروردين 1393

نفس مامان و کمک کردن در کار خونه

گل پسر مامانی علاقه ی خیلی زیادی به تمیز کردن خونه داری و همیشه تو کارای خونه و تمیز کاری به مامان کمک میکنی وقتی جارو شارژی رو برمیدارم که آشپزخونه رو جارو بکشم فوری از من میگیری و خودت شروع میکنی به جارو کشیدن و هر وقت هم که دستمال میکشم و میخوام خونه رو گرد گیری کنم هم دستمال رو از دستم میگیری و خودت میخوای همه جا رو تمیز کنی هروقت هم که میخوام لباس بریزم توی لباسشویی تا بشوره بهم کمک میکنی و خودت لباسارو میریزی توی لباسشویی و خودت دکمه لباسشویی رو میزنی ماشاالله وارد هم هستی تو این کار. هر وقت هم که شستن لباسا تموم شد به محض اینکه در ماشین لباسشویی رو باز میکنم میری و لباسا رو از توش در میاری و برای من میاری تا من روی بند آویزون ...
21 فروردين 1393

مسواک زدن ناز ناز مامان

قشنگ مامان یه کار جدیدی که یاد گرفتی زدن مسواکه که خیلی این کارو دوست داری و شبا وقتی موقع خواب بابایی میره که مسواک بزنه فوری میدویی مسواک خودتو میاری فوری میری پیش بابایی تا با بابایی مسواک بزنی اینقد اینکارو دوست داری که حتی مسواک رو توی رختخواب میبری و همش دوست داری باهاش بازی کنی وقتی منم دیدم که اینکارو دوست داری ازت عکس گرفتم که برات اینجا بزارم ببینی و برات یه یادگاری بشه قند عسلم       عشق من                                    ...
21 فروردين 1393

وقتی که فهمیدم گل پسرم دندون داره که دقیقا 9 ماهه بودی

  گل پسرم دقیقا موقع خونه تکونی عید بود که همه جای خونه به هم ریخته بود و من در حال تمیز کردنخونه بودم و تو هم مشغول بازی کردن بودی که تقریبا ساعت 2 بعد از ظهر بود که غذات رو آماده کردم که بهت بدم برات سوپ درست کرده بودم در حال میکس کردن سوپ بودم و تو همش بهونه میگرفتی و غذامیخواستی من هم تندتند غذاتو آماده کردم و با اولین قاشقی که توی دهنت گذاشتم متوجه شدم یه چیزی توی دهنت به قاشق میخوره و صدا میده وقتی دقت کردم فهمیدم جیگرم دندونش نیش زده خیلی  خوشحال شدم و اونجا فهمیدم که عزیز دل مامان دندونش در اومده شب هم که بابا اومد خونه بهش گفتم و اونم خیلی خوشحال شد به  داداشی هم نیش زدن دندونت رو نشون دادم و داد...
21 فروردين 1393

فرشته ناز مامان در حال خوردن شیرین گندمک

گلم نازم عسلم قربونت برم که اینقد قشنگ و تمیز خوراکی میخوری از کثیف کاری بدت میاد هر چیزی رو که توی دهنت میزاری درست میخوری که یه وقت بیرون دهنت نریزه که دهنت کثیف بشه که اصلا از این کار خوشت نمیاد وقتی هم که یه کم دور دهنت کثیف بشه فوری لباتو غنچه میکنی یعنی دهنم کثیف شده و بهم میفهمونی که فوری تمیزش کنم فدای پسر تمیز و با نزاکتم بشم من                 محمد حسینم منو بابایی و داداشی آن طور که در کلام نمیگنجد   دوستت داریم   نفس نفس     عاشقانه عاشقانه   ...
16 اسفند 1392

جیــــــــــــــــگر طلای مامان و کارای بــــــــــامزه اش

نفس مامان بازم کارای قشنگ همیشگیت که دوستداشتنی ترین بازی هایی که انجام میدی و همه رو میخندونی هر چی رو که دستت میاد فوری میچرخونی و از این بازی لذت میبری ولی من میترسم که یهو از دستت در بره بخوره به جایی به خاطر همین یه کاموای کوچولو رو برات درست کردم و گذاشتم تو اسباب بازیهات که همش با اون بازی کنی که اگه به جایی هم خورد آسیب نبینه. من ندانم که کیم  من فقط میدانم که تویی شــــــــــاه بیــــــــــت غــــــــــزل زنــــــــــــدگـــیم     آری من هر روز پیش تر از پیش به این راز پی میبرم که تو خلق شده ای برای ما تا زیباترین لحظه ها را برایم بسازی... محمدحسین...
11 بهمن 1392

رانندگــــــــی عســــــــل مامان

عشق منی که خیلی دوست داری رانندگی کنی تا بابایی از ماشین پیاده میشه بره خرید کنه فوری میشینی پشت فرمون و شروع میکنی به رانندگی کردن فدات بشم من که بلد نیستی بوق ماشینو بزنی از خودت صدای بوق در میاری و با صدای ناز خودت صدای روندن ماشین رو هم در میاری و هی میگی قان قان مثلا داری گاز میدی و از این کار کلی خوشحال میشی و میخندی و واسه خودت دست میزنی          نــــــــــــــــفس منـــــــــــــــــــــــــی پســـــــــــرکــــــــــــــــــــم         دنیــــــــایی دارم از جنس شیشه شکننده ، زیبـــا،شگفت آور     شاهــــــزاده ای دارم از جنس بلور ...
11 بهمن 1392